رمان سرای مروارید

در این وبلاگ قرار است رمانی به قلم خودم گذاشته شود از شما تقاضا دارم من را همراهی کنید.😍هرگونه کپی برداری صرفا حرام میباشد.

رمان سرای مروارید

در این وبلاگ قرار است رمانی به قلم خودم گذاشته شود از شما تقاضا دارم من را همراهی کنید.😍هرگونه کپی برداری صرفا حرام میباشد.

گم شدن من در خودم که چیز تازه ای نیست

من حتی گاهی وقت ها در خودم میمیرم

گاهی وقت ها در خودم میخوابم

آنقدر عمیق که تا 2592000ثانیه در کما میورم

من سیاست عشق را به دوش می کشم

من گرمای ذلت بار عاشقی را تحمل میکنم و دم نمیزنم

من میان دوراهی عشق هزار بار گیر کرده ام

اما تو...
تو سیاست عشق من را با سیاست  خودت نادیده گرفتی

تو من را در آن گرمای ذلت بار رها کردی

تو من را در روزهای تنهایی رها کردی

آنقدر رها که در هوا گاهی پرواز میکنم و یک آن به زمین میخوام

حالا من دست به قلم شده ام و از تو و عاشقانه های کوچکم میگویم.

#Morvarid_Homayon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۹
morvarid homayon

نامه ای به جوانی:
سلام جوانی
همیشه آرزویت را داشتم
کاش این روزها خوب بگذرد
اما چاره چیست؟
همه چیز دست در دست یکدیگر داده است
همه کائنات
ممنونم جوانی که طاقت می آوری
جوانی من را ببخش😧#Morvarid_Homayon

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۴۱
morvarid homayon

#part5

وارد اتاق شدم هوای سرد اتاق به پوستم خورد و تمام موهای تنم سیخ شد.با صدای در اتاق به سمت در رفتم وبا سردی تمام

+بله؟؟!!

_میخوام غذا سفارش بدم چی میخوای

+هیچی

_چرا؟

+چون چ چسبیده به را

_به به چه حاضر جواب

+بله کجاشو دیدی

_ببین من حوصله ندارم چی میخوری

وقتی که حرفش تمام شد با بیخیالی در رو محکم بستم 

نمیدونم ولی حس بدی داشتم 

از پشت در زمزمشو شنیدم که باناراحتی گفت:یعنی من عاشق این کارات شدم؟

پشت در خشکم زد کلماتی توی سرم اکو میشد 

نسرین -ارمان

بله برون-امدن خاله ی دکتر

تعداد سکه-قرار محضر

خوردن نوشیدنی اول صبح-تفاهم

در افکارم غرق بودم که:

سرم گیج رفت و افتادم

"آرمان"

وقتی افسون با حاضر جوابی باحالش گفت که غذا نمیخوام برای هزارمین بار به این فکر کردم که چرا دارم نسرین رو بدبخت میکنم و تلفن زدم به بابای نسرین و ازش خواستم قضیه نامزدی منو نسرین به جایی درز پیدا نکنه و پدر نسرین هم گفت ما به کسی نگفتیم ولی میخوام وقتی اومدی در مورد تو و نسرین صحبت کنم با تمام شدن صحبتامون پدر نسرین گفت:به محض باز شدن راه ها میام و با گفتن خداحافظی تلفن را قطع کردم.

قطع کردن گوشی تلفن همانا صدایی افتادن چیزی در اتاق افسون 

به سمت اتاق رفتم در زدم صداش زدم:افسون؟

افسووووون؟

افسوووووووون؟

در رو باز کردم ولی انگاری یه چیزی پشت در بود که اجازه نمیداد در کاملا باز شه با دیدن دست افسون محکم در رو هل دادم و وارد شدم با دیدن حال و روز افسون فورا به سمت ماشین توی کوچه دویدم و جعبه پزشکی را برداشتم و به سمت افسون رفتم فورا شیشه الکل را زیر بینیه افسون گرفتم و افسون به هوش اومد

"افسون"

با احساس بوی تندی چشمانم را باز کردم و نگاهم در چشمان ارمان قفل شد و با یاد حرف ارمان از خجالت سرخ شدم وبا یاد اینکه من دم در خوردم زمین و حالا روی تخت هستم خجالت کشیدم ولی به این فکر کردم که اون یک دکتره خیال خودم را راحت کردم دکتر رفت و با یک لیوان اب قند برگشت و گفت:

چیشدی؟

فقط نگاهش کردم

دوباره گفت :میگم چیشد؟

فقط تونستم بگم 'سرم گیج رفت'

با نگاهی که انگاری میگفت خر خودتی بهم کرد و من سرمو انداختم پایین 

+وقتی حالت خوب شد میخوام باهات حرف بزنم

×در چه مورد؟

+وقتی گفتم میفهمی

×تا زمانی که نگی نمیام

+خب نیا به درک

×ای بابا خب بگو

+خیلی.....

×حرفتو کامل کن

+خری

×چیییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

+خودت گفتی کامل کنم خب کامل کردم

×خیلی خب منم نمیام

+بیا دیگه اذیتم نکن 

×باش چه میشه کرد

از روی تخت کهنه چوبی انجا بلند شدم و لباسم را مرتب کردم و به انجا رفتم

فقط صدای سوختن هیزم ها میومد 

2-3دقیقه ای بود که نشسته بودیم دیگه حوصله نداشتم گفتم

×صدام زدی تا اینجا بشینم؟

+نه دارم جمله بندی میکنم

×مگه میخوای چی بگی

+میخوام یجوری بگم که خانواده ای از هم نپاشه

×خب بگو فقط منو تو اینجاییم بگو بین خودمون میمونه

+خب بزار از اینجا بگم که یروز یه خانواده ای به من مراجعه کردند که از من میخواستن تا کمک دخترشون کنم دخترشون هم بیماری روحی داشت و هم....

کم کم عاشق اون دختر شدم

ولی از اون دختر دیگه امیدی نبود مگه اینکه خودش میخواست...

اون دختر خواست روحشو ترمیم کرد قدرت جشمانیشو ترمیم کرد 

اون با این قدرتش تونست منو عاشق کنه حالا اون یه دختر تقریبا سالم بود حالا من باید محکش میزدم ببینم اونم به من حسی داره یا ن؟من حتی قرار عروسی با دختر عموشو گذاشتم اما اون هیچ واکنشی نشون نداد.

حالا خانم من میخوام با تو هماهنگ کنم و میخوام الان با کمال احترام ازت خاستگاری میکنم ،خب جوابت چیه؟

من 1دقیقه نگاهش کردم و بدون هیچ حرفی به سمت دریا رفتم تا دریا حدود ربع ساعتی راه بود 

"ارمان"

وقتی افسون رفت به دنبالش رفتم داشت به سمت دریا میرفت  

وقتی به دریا رسید کمی فریاد کشبد داخل دریا رفت و رفت 

با سرعت به سمتش دویدم و با فریاد صداش زدم برگشت ...

#مروارید

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۷ ، ۰۰:۴۷
morvarid homayon

سلاااااااام 

سال نو همه مباااااااااارک

ایشالله صد سال به این سال ها

ایشالله دلاتون بی غم 😊

لباتون خندون☺

چشاتون پر از نور خدا😃

ته ته قلبتون نور الهی💞

از ته ته قلبم از خدای بزرگ میخوام هرررررررررررر چی مشکل بزرگ و کوچیک دارین حل بشه.

این روزهای تعطیل بشینید و برنامه ریزی کنید.

اونی عزاداره 👇

عزیزای دل از خدا میخوام نور صبوری را در دلتون بکاره❤

اونی که شاده👇

عزیزای دل امیدوارم شادیتون پایدار باشه💙

#مروارید

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۳:۵۴
morvarid homayon

+دختر خانم ببخشید که یه ملت منتظر تو هستن ولی مثل اینکه تو اصلا برات مهم نیست مامانتو که باید یکی ببره بیمارستان باباتم که به زور آب قند سر پا نگه داشتیم میخواست همراه من بیاد عموت نگذاشت
_من برام مهم نیست؟؟؟ اصلا بزار من حرف بزنم
+چی داری بگی اصلا؟
_خیلی خب آروم باش
روی صندلی نشستم و او هم کنارم نشست ...
10 دقیقه بعد پرستار اومد گفت که شما دیگه میتونید برید کسی با شما کاری نداره.
دکتر با نگاهش بهم فهموند که از جام بلند شم من هم بلند شدم و پشت سر دکتر(ارمان عبداللهی )شروع به رفتن به سمت ماشین دکتر رفتیم.
سوار ماشین شدیم و به مقصد خانه شمالیمان حرکت کردیم.
ارمان ضبط را playکرد...
عاشق و دربدرم تویی قرص قمرم
زده امشب به سرم که دلت رو ببرم
تویی طناز دلم محرم راز دلم
بس که دل بردی ازم دلبرِ ناز دلم

عاشق و دربدرم تویی قرص قمرم
زده امشب به سرم که دلت رو ببرم
تویی طناز دلم محرم راز دلم
بس که دل بردی ازم دلبرِ ناز دلم

دل دل شده دیوونه و مست
عاشق تر از این دل مگه هست
تا تو نفس و جان منی
تا تو سر و سامان منی

دل دل شده دیوونه و مست
عاشق تر از این دل مگه هست
تا تو نفس و جان منی
تا تو سر و سامان منی

عشقُ مدیون توئم آره مجنون توئم
منِ مجنونُ ببین که پریشون توئم
تو که ماه و صنمی عاشقم شو یه کمی
با تو توی دل من که نمیمونه غمی

عشقُ مدیون توئم آره مجنون توئم
منِ مجنونُ ببین که پریشون توئم
تو که ماه و صنمی عاشقم شو یه کمی
با تو توی دل من که نمیمونه غمی

دل دل شده دیوونه و مست
عاشق تر از این دل مگه هست
تا تو نفس و جان منی
تا تو سر و سامان منی

دل دل شده دیوونه و مست
عاشق تر از این دل مگه هست
تا تو نفس و جان منی
تا تو سر و سامان منی

ترانه سرا : فرجام خیراللهی
خواننده : بهنام بانی
(اهنگ:قرص قمر )
و دوباره playکرد و دوباره و دوباره....تا به خانه رسیدیم...
باران گرفته بود و بعد از اینکه در باز شد و چهره ی اقای رحمانی در میان چهار چوب در پدیدار شد ،با بی تفاوتی و بدون سلام رفت من و ارمان وارد شدیم گوشی ارمان زنگ خورد بایک ببخشید از من دور شد
_سلام
+....
_ممنون خوبم اره دیدمش
+....
_چی؟
+....
_صداتون نمیاد 
و من از اونجا دور شدم وارد شدم شوفاژ هارا روشن کردم و روی موکتی که اونجا بود نشستم
ارمان وارد شد و گفت :تا 3 روز نمیتونن بیان وقتی اینو گفت توی بهت رفتم بعد از چند ثانیه به عمق فاجعه پی بردم. و گفتم:خب ما بریم
ارمان:خانوم خوب جاده ها بسته شدن یعنی نه میتونیم بریم.و نه میتونن بیان..
وااااای حالا چیکار کنییییم....

#Morvarid_Homayon

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۶ ، ۱۴:۴۶
morvarid homayon

crystal_morvarid_96@

در تلگرام مارا دنبال کنید.😍

: ایدی تلگرام☝🏻

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۸
morvarid homayon

که به درختی تکیه کرده بود،یواش یواش به سمت آن درخت رفتم ،از دور شانه های مرد تکان میخورد!!
با احساس اینکه آن مرد در حال گریه کردن است راهم را کج کردم تا خلوت یک"مرد"را بهم نزنم . هوا تاریک شده بود در حال برگشت به خانه ی زیبایمان بودم که صدای ناله ی چیزی به گوشم خورد جلوتر رفتم صدای ناله ی زنی بود که به زمین افتاده بود وقتی سر و صورت خونی اش را دیدم وحشت زده شدم بالای سرش رفتم صدایش کردم:خانم؟!خانمم؟!جوابم را نداد یعنی نتوانست زبان ،زبان بسته اش را تکان دهد فقط با دستان بی جانش پایین شلوارم را گرفت.
گوشی تلفنم را بیرون اوردم با دیدن 6 تماس بی پاسخ از "پدر" و 3 تماس بی پاسخ از"نسرین"و مهمتر از همه" دکتر" که رکورد را شکانده بود 15 تماس ،در شوک بودم که با خاموش شدن تلفنم حواسم جمع شد...
واااای !!!چه فاجعه ای خاموش شد.. نگاهی به اطراف کردم کسی نبود داد زدم:کمکککک!!!؟؟کمککک؟!!!صدای چیزی آمد که با سرعت به طرفم می آمد به همان طرف نگاه کردم چندی گذشت اما نه چیزی نبود دوباره صدا آمد و دوباره نه نبود !
کم کم داشتم میترسیدم؛ناگهان دو چشمی را دیدم که انگاری درونش چراغ روشن کرده بودند،به زن نگاه میکرد . یکدفعه به زن حمله ور شد به خودم آمدم به طرفشان دویدم که گرگ لحظه ای من را دید به طرف من حمله ور شد که ناگهان دستی با عصبانیت من را به عقب کشید و با تفنگ پای گرگ را زد گرگ روزه کنان از آنجا رفت ...
تا سرم را برگرداندم دو گوی مشکی میان دریایی خون را دیدم..ناگهان صدایش بلند شد گفت میخواستی جونتو از دست بدی دختر !!؟و دیگر هیچ .
همین؟چه خلاصه شاید همین لیاقت من باشد...
تلفنش را بیرون آورد به اورژانس تلفن کرد خیلی نگذشت که صدای اورژانس به گوشم رسید. تلفنش را گرفتم و به مامان خبر دادم چون پاهای خودم هم درد گرفته بود . دو سه ساعتی بود که بیمارستان بودیم قرار شده بود برادر آن زن که آمد برگردیم و پلیس امد و چند سوالی پرسید و برای آن خانم تشکیل پرونده داد و رفت.
به سمت چند پرستاری که در حال صحبت کردن بودند رفتم و از انها شارژر تلفن خواستم یکی از انها به همراه داشت تا گوشی ام را به شارژ وصل کردم شروع به زنگ خوردن کرد "دکتر"شوکه بعدی جواب دادم :
_الو سلام
+علیک سلام
_ببخشید من شارژ گوشیم تموم شده بود
+من کاری به این کارا ندارم کجایی؟
_بیمارستان
+بیمارستان؟
_بله
+کدوم بیمارستان
نام بیمارستان را گفتم و تلفن را قطع کردم
20 دقیقه بعد دکتر تنها با عصبانیت به سمت ما می امد و گفت..

Morvarid_Homayon #

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۶ ، ۰۹:۰۶
morvarid homayon
گاهی هم بد نیست زندگی کنیم ....
منظورم از زندگی این نیست که صبح ساعت 9 از خواب بلند شویم،صبحانه بخوریم،سرکار برویم،نهار بخوریم،استراحت کنیم،بلند شویم،میوه بخوریم،دوباره سرکار برویم و ساعت 8 به خانه برگردیم .
بد نیست کمی به شهرمان فکر کنیم میخواهم فرهنگ سازی کنم .حالا اگر کار های متفرقه را بررسی کنیم👇
صبح از خواب ساعت 9 بیدار میشویم  کنار پنجره سیگاری   میکشیم فیلترش را در کوچه می اندازیم .ای فردی که این کار   را میکنی اگر در محله شما فقط شخص شما بود عیب نداشت   ولی اگر3 نفر هم هر روز اینکار رو بکنن محله به فنا میرود و ...
بیایید فرهنگ سازی کنیم چرا همه اش توسط دولت باشد.
شاید سرشان شلوغ باشد از خودمان شروع کنیم.
کمپین حمایت از طبیعت
#حمایت_طبیعت
مروارید همایون ☝
اگر احساس وظیفه میکنید و این متن را در وضعیت یا صفحه ی خود بگذارید.❤❤

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۳۷
morvarid homayon

گاهی باید بخشید... گاهی باید گذشت ...گاهی باید نادیده  گرفت....گاهی باید خاموش شوی  چشم ببندی ،به تمام بی احترامی ها...تا شاید ارام شوی،تو نبخشی خودت را عذاب میدهی ،خودت نا ارامی...

وجودت پر میشود از کینه،رغبت انگیز میشوی ...

بیایید وجودمان را سراسر آرامش کنیم و آخرت دیگران را خراب نکینم...❤❤

مروارید_همایون#

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۵۱
morvarid homayon
به نام خاک ایران زمین       که مومش شد به تن کورش کبیر 
کوروش فرزند ایران بود و هست   تنش خاک ایران بود و هست
دریغ است که نامش ویران شود   مضحک دست بی فرهنگان شود
چه خواهی بگویم از خصلتش   گویم از وصیتش یا منشورش
.
.
.
.
تو میدانی پندار نیک را چرا گفت ؛گفت تا قاضی زندگی دیگران نشویم.😳
تو میدانی گفتار نیک را چرا گفت؛گفت تامضحکه دست آمریکا نشویم.😔
تو میدانی رفتار نیک را چرا گفت؛گفت تا تاثیر فیلم فرنگی ایران را خراب نکند😳.
دست و بالش تنگ بود وگرنه حرف هایی می زد که صدام  به گور پدر پدربزرگش بخندد که قصد کند ایران را ویران کند.
که ترامپ  به ریش بور پدرش لبخند بزند که خلیج همیشه فارس را خلیج عرب بخواند.
وگرنه حرف هایی می زد که شیراز مهد علم و فرهنگ شود نه اینکه روز بزرگداشتش دولت مجبور به بازسازی جاده شود،حیف که دستش تنگ بود وگرنه کاری می کرد که تخت جمشید هیچ گاه ترکی بر ندارد چه برسد به اینکه  قصد خرابی اش را بکنند . حالا که ملت ما پیرو دین محمد (صل الله علیه و ال محمد )هستیم چرا دختران و پسران ما باید شلوارشان نود سانتی شود در محرم حسین😔
باشد که رستگار شویم 
#Morvarid_Homayoun
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۴۸
morvarid homayon